دلنبشته های تابناک

ساخت وبلاگ
از قسمت بالایی یخچال، آب می آمد و بنابر قانون جاذبه همیشه زیر یخچال خیس خیس بود!یکی دو نفر آوردیم که یخچال را موقتا درست کردند؛ اما در نهایت آب همان آب بود و یخچال همان یخچال!ماجرا ادامه داشت تا اینکه روزی پول نسبتا حسابی دستم آمد و مرا مجبور ساخت! مایحتاج حسابی تهیه کرده و فاسد شدنی های ان ها را در یخچال جای دهم.پیرو این امر، با کمال تعجب متوجه شدم که تا زمان کاهش قابل ملاحظه اجناس یخچالی مشکل آب هم بر طرف شد؛ ظاهرا یخچال هیچ مشکلی نداشت و فقط منباب همدردی به حال زار من اشک می ریخت! + نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 14:4 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 23:10

به خانه اش که وارد شدیم، کم بضاعتی او بد جور توی ذوقمان زد!همه دار و ندار او را یک زیلوی رنگ رو رفته و مندرس که تعداد فضاهای خالی آن بیشتر از فضاهای پر بود، یک رختخواب که برای جاگیر نبودن جمع شده و در گوشه ای قرار داده شده بود و یک یخچال قدیمی و مستعمل تشکیل می دادند!صدای یخچال بد جور بلند بود و اجازه نمی داد صدا به صدا برسد( دقت کنید که از یخچال و نه از تلویزیون حرف می زنیم!)مادر بالاخره طاقت نیاورده و گفت: "چرا یخچال اینقدر صدا می دهد؟"صاحبخانه جواب داد: "دیده اید شکم آدم گرسنه مدام قار و قور می کند. حکایت یخچال ما هم همین است و چون چیزی تویش نیست سر و صدا می کند!"چیزی نگفتیم. شاید راست می گفت. هر چه باشد یخچال را صاحب، بهتر از ما می شناخت! + نوشته شده در شنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 17:55 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 23:10

"حقوق"، علی القاعده، نباید ربطی به معیشت داشته باشد و هر کس باید در ازای کاری که انجام می دهد پاداشی که متناسب با فعل صورت گرفته است دریافت نماید.در این باره باید گفت که درست است آدم ها با حقوق دریافتی زنده می مانند و زندگی می کنند و چند سر عائله را می گردانند؛ اما اینکه این موضوع را دستمایه تعیین چیزی به نام "حداقل حقوق دریافتی" قرار دهیم اصلا کار شایسته ای نیست!جدا از اینکه "حداقل حقوق دریافتی" مصوب، از نظر بسیاری کارفرماها، "حداکثر حقوق پرداختی" معنی می دهد باید به این نکته اشاره داشت که وقتی فردی بر اساس نیاز مستحق دریافت چیزی می گردد، قابلیت و توانایی او ارزش و اهمیت خود را از دست داده و مجردی که بسیار کاربلد است، در سلسله مراتب اداری، پایین تر از متاهلی قرار می گیرد که به علت زود ازدواج کردن و زود بچه دار شدن و عدم رعایت تنظیم خانواده وقت برای تحصیل و یاد گرفتن کار پیدا نکرده است!من زمانی در شرکتی کار می کردم که حقوق بسیار بالا به من می داد. این حقوق آنقدر مکفی بود که بالاخره مرا شرمنده اخلاق خوش ورزشکاری آقای رییس نمود!به این مناسبت نزد ایشان رفته و ضمن گلایه از حقوق بالا، "لیاقتش را دارم؟" را بر زبان آوردم!رییس از استماع این جمله، که نشان از سادگی کامل نگارنده می داد، کلی قهقهه زد و بعد صادقانه عنوان کرد که اگر از قبل من کمتر از 5 برابر دریافتی مرا دشت نمی کرد لحظه ای در اخراج من تعلل نمی ورزید!با عنایت به موارد بالا شاید متوجه شده باشید که چرا تعیین "حداقل دستمزد" کار درستی نیست!اگر چنین است چرا مسئولین و متولیان امر متوجه ایراد کار نشده و کماکان در ماه های پایانی سال شاهد جر و بحث هایی با موضوعیت حداقل دستمزد و حداقل نیاز یک فرد متوسط به کالری هستیم؟شاید علت این ب دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 23:10

آن ها که فیلم فسیل را دیده اند لابد سکانسی را به خاطر می آورند که در آن خوانندگان ترانه اعتراضی مجبور می شوند برای جبران مافات ترانه "اعلیحضرت عزیز" را روانه صحنه نمایند!دیروز که از مجازات شروین حاجی پور مطلع شده و متوجه گشتم او باید برای متنبه شدن بر علیه امریکا موسیقی بسازد به یاد فیلم فسیل افتاده و پیش خود گفتم که اوضاع از قبل از انقلاب چه فرقی کرده است؟ اصلا فرقی کرده است؛ اگر بدتر نشده باشد!؟ + نوشته شده در شنبه دوازدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 19:16 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 15:56

یک زمانی، بچه مدرسه ای ها و یا دانشجویانی که پس از تعطیلات عید پای بر محل تحصیل می گذاشتند روی تخته سیاه یا سفید عبارت "350 روز به عید مانده" یا مشابه آن را درج کرده و موجبات خنده همکلاسی ها و معلم ها و اساتید گرامی را فراهم می کردند.عید، با همه خوبی هایی که دارد، دارای این عیب بزرگ نیز هست که به آدم هایی که سن جوانی را رد کرده اند احساس پیری داده و آن ها را در فکر "چیز زیادی نمانده!" فرو می برد.جوان ها، که درد و غم معیشت دارند، خوشبختانه، اینطور فکر نمی کنند و برای همین است که در هنگام مواجه با "بحران درآمد و گرسنگی" از اواخر زمستان چهره خود را سیاه کرده و با استفاده از حرکات موزون، یا به شدت ناموزون، و صدایی دلنواز، یا گوشخراش، کاسبی می کنند و یا با صندوق های مقوایی که در رویش "عیدی ما یادت نره!" نوشته شده است به استقبال بهار می روند.این روزها، یک رسم دیگر هم باب شده و آن این است که مثلا در عوض اینکه مردم در روز تولد به هم تبریک بگویند چند روز جلوتر اینکار را کرده و برای آوردن توجیه، "بگذار اولین کسی باشم که ...." می گویند.علاقه به رکوردزنی ما ایرانی ها در حال تبدیل شدن به معضل و از بین بردن روزهای مناسبتی است و چه بسا وقتی در سال آینده تبریک عید را دشت می کنیم متوجه نشویم که طرف، حلول سال 1403 را تبریک گفته و یا می خواسته اولین کسی باشد که بهمان آغاز سال 1404 را شادباش عرض می نماید! + نوشته شده در یکشنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 17:54 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 15:56

باران به شدت می بارید و دقیقا موش آب کشیده شده بودم. در این شرایط اسفبار یک نفر با گوشی من تماس گرفت و چون، متاسفانه، عادت زشت جواب ندادن به گوشی را ندارم "بفرمایید" گفتم.طرف از خوزستان مزاحم من شده بود و مشاوره می خواست. دلخور جوابش را دادم و لجم گرفت که مجبور هستم در زیر باران با کسی که، لابد، زیر آفتاب داغ خوزستان لم داده است به زبان خوش صحبت کنم!بر خلاف همیشه، شوخی ها و خنده هایم را سرد جواب داد و بعد هم در میانه صحبت حرفم را قطع کرده و گفت که چون در بهشت زهرا است نمی تواند راحت صحبت نماید.قطعا می دانید که یکی از مشکلات مکالمات تلفنی این است که طرف از حال و روز آنور خطی خبر ندارد و فقط وفق حال خوش یا ناخوش خود سخن می گوید.آنطور که در سریال های ساخت کشور برادر و همسایه، ترکیه، دیده ام آن ها در همان ابتدای صحبت تلفنی و پس از عرض سلام، با لحنی جدی که غم و ناراحتی و شادی و خوشحالی ندارد، "مساعدی؟" گفته و بعد بر اساس مساعد یا نامساعد بودن حال طرف "بعدا تماس می گیرم" گفته و یا با ادای "خیلی ناراحت شدم" و " عجب خبر توپی!" به حرف زدن خود ادامه می دهند.به این ترتیب، خوب است که ما هم اینطور باب مکالمه را باز کردن را یاد بگیریم؛ خواه بخواهیم "مساعدی؟" را وارد فرهنگ گفتاری خود نماییم و خواه مایل باشیم از کلمه جانشین آن استفاده نماییم. + نوشته شده در دوشنبه چهاردهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 12:57 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 15:56

جایتان خالی بود و نبود! دیروز به اتفاق همسر گرامی از فیلم کمدی "ویلای ساحلی" دیدن کردیم!جایتان خالی بود؛ چون فیلم سرشار از لحظات و دقایق کمدی و فرح بخش بود و شما تا انتها فیلم را تعقیب می کردی، بی آنکه ذره ای احساس خستگی نمایی!جایتان خالی نبود؛ چون فیلم نه تنها غیر آموزنده بود، بلکه کاملا بد آموزی داشت!داستان "ویلای ساحلی" به سرایداری مربوط است که از نبود صاحبخانه سوء استفاده کرده و ویلای به آن بزرگی را، بی کسب اجازه از مالک، اجاره می دهد.با اطلاع صاحب ویلا از ماجرا، سرایدار مورد بخشش قرار می گیرد.در سکانس پایانی فیلم؛ هم با صاحب ویلا روبرو می شویم که در خارج از کشور به سر برده و به دلیل اختلاس نمی تواند به ایران برگردد و هم با سرایداری که مدت زمان اجاره دادن خانه را بیشتر کرده و تا دلتان بخواهد( یا دلش خواسته) پول به جیب می زند!معمولا در فیلم هایی که در آن ها خلاف صورت می گیرد، شاهد لو رفتن خلافکار و دستگیری او هستیم و بینندگان محترم متوجه شده و می آموزند که هیچ کس نمی تواند خلاف بکند و از مجازات قانونی قسر در برود و لذا هر که خربزه بخورد باید پای لرز آن بنشیند!در "ویلای ساحلی" اصلا اینطور نیست و هم آنی که مال و منال ملت را بالا کشیده، و آدم خوبی هم به نظر می رسد، در خارج کشور حالش را می برد و هم مشابه داخلی او که مال و منال ملت در اختیارش واقع شده محق می گردد که به مراتب بیش از سهم خود را مال خویش نموده و بالا بکشد!اگر اشتباه نکنم؛ در فیلم "اعتراض" با عبارت آموزنده "چی میشه اگه همه از هم بدزدن!" روبرو هستیم!در "ویلای ساحلی" چنین چیزی نیست و دزدها در کنار هم یا دور از هم، بدون آنکه نگران واکنش و یا حتی آگاهی ملت باشند، می نوشند و می خورند و در مصرف زیادی روی می کنند و کلا دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1402 ساعت: 15:40

شاید شما هم اصطلاح "سفره بسته یک عیب دارد و سفره باز هزار عیب!" را شنیده باشید.عبارت بالا به این معنی است که اگر شما اهل میهمانی دادن نباشید، نزد دیگران، فقط تحت عنوان "خسیس" معرفی می شوید؛ اما اگر اهل میهمانی دادن باشید، حرف هایی همانند "غذایش شور بود!"، "مبلمانش اصلا به دیگر وسایل نمی آمد!"، " ... را نباید دعوت می کرد"، "این همه ریخت و پاش چرا؟" و ... پشت سرتان زده می شود.متاسفانه؛ در مورد آدم ها هم همینطور است و آن هایی که همانند فیل مرده و زنده شان یکیست و خیر و شرشان به کسی نمی رسد بیش از آدم هایی که، سر جمع، خیری بیش از شر دارند مورد پسند دیگران واقع می شوند.علت را شاید بتوان در "لطف مدام وظیفه محسوب می شود" جست و آن هایی که فوق العاده مهربان و دوست داشتنی هستند خیلی زود تحت عنوان "ذاتش اینطور است" معرفی می شوند و به این علت همه از آن ها توقع اینکه همیشه باید خوب باشند را خواهند داشت.از آنجا که هیچ آدمی از سنگ ساخته نشده و تقریبا همه افراد در زیر بار مسائل و مشکلات زندگی، اگر طاقت فرسا باشند، کمر خم کرده و واکنشی غیر قابل انتظار نشان می دهند؛ این احتمال وجود دارد که یک آدم خیلی خوب در شرایط خیلی بد آن آدم همیشگی نبوده و یک فرد نزدیک را به ادای "از تو انتظار نداشتم" بکشاند!این توقع؛ قطعا، توقعی نابجا است و همانطور که نباید انتظار داشت یک نویسنده طنز و یک کمدین در مراسم ختم و تشییع جنازه یک عزیز از دست رفته در حال خنداندن دیگران باشد، همگان باید بدانند که خوب مطلق وجود ندارد و فقط تاب آوری مردم در برابر مسائل و مشکلات زندگی با هم متفاوت است.شگفتا که این امر مورد توافق همگان نیست و بارها و بارها پیش آمده که یک اشتباه و یک خطا و یک از کوره در رفتگی بی موقع( یا به موقع!) ت دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1402 ساعت: 15:40

آنقدر از کارهایم، بی خود و بی جهت، ایراد می گرفت که در نهایت کفرم در آمد و، بر خلاف معمول، یک کار با کلی عیب و ایراد تحویلش دادم!وقتی برای ادای پاره ای توضیحات مرا به حضور پذیرفت، آماده بودم که کلی ناسزا و بد و بیراه بارم کند؛ اما، بر خلاف انتظار، او از کارم کلی تعریف کرد، جوری که فکر کردم دارد مسخره ام می کند.با اتمام تعاریف لازم و قبل از بدرقه به من گفت: " راستی شما خانم مهندس... که سمت مهمی در شرکت .... دارند را می شناسید؟عرض کردم که ایشان همسر عموی بنده هستند.با خوشحالی "سلام برسانید" گفت و در ضمن خواهش کرد که توصیه ایشان را به زن عمو بکنم.موقع خروج به این فکر کردم که شناخت رییس برای کسب موفقیت لازم است و اگر رییس شما هم شما و قابلیت هایتان را خوب بشناسد ممکن است قدم کوچکی در راه موفقیت های شما برداشته شود.با این حال؛ از همه این ها مهمتر این است که شما رییس رییس خود را بشناسید و رییس رییس شما هم با شما نسبت قوم و خویشی و یا دوست و آشنایی داشته باشد! + نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 18:8 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1402 ساعت: 15:40

همه پدرها خوب نیستند و در میان انواع و اقسام باباهای خوب، والدهایی که با مشت و لگد و دمپایی و لنگه کفش و شلاق و کمربند به جان فرزند نگون بخت می افتند و یا کودک را از دوران خردسالی سر کار می فرستند تا نان آور خانواده باشد هم داریم!با این حال؛ احترام پدر همیشه واجب بوده و روی این حساب پسران زیادی، با صورت سرخ شده از سیلی، روز پدر را از یاد نبرده و در این روز بخصوص او را حسابی سورپرایز می کنند.پدر، هر که باشد، تولید کننده بچه است و وظیفه دارد هم نیازهای جسمی فرزند، از خورد و خوراک گرفته تا تن پوش و مسکن، را فراهم کند و هم احتیاجات معنوی او، از جمله تعلیم و تربیت سالم و درست، را از یاد نبرد.فرزند، اما، چنین وظایفی ندارد و روی این حساب بچه ای که فقط درسش را بخواند موجود ارزنده ای برای بیشتر بابا و مامان ها محسوب می شود.با این وجود؛ فرزندان شایسته ای هستند که پا از وظایف خود فراتر نهاده و با تن ندادن به ازدواج، جهت مراقبت از پدر و مادر سالخورده و بیمار، و یا تقبل خرج خانواده جدید و قدیم دست به کارهایی می زنند که بیشتر از بابا و مامان های خوب انتظار می رود.متاسفانه؛ بچه های اینگونه از فراموش شدگان هستند و روزی نیست که در آن بابا و مامان ها برای فرزند سنگ تمام گذاشته و "می دانم که برای من چه کارهایی کرده ای" را بر دهان ایشان بنشاند! + نوشته شده در دوشنبه نهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 21:44 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1402 ساعت: 19:07

بیشتر آدم ها ازدواج کرده و بچه دار می شوند. زندگی متاهلی، در بسیاری موارد، بهتر از زندگی مجردی است و وجود بچه هم حال اغلب آدم ها را خوب می کند. با این حال؛ آیا می توان گفت که بچه دار شدن از انسان، آدم بهتری می سازد؟ خیلی مطمئن نیستم!لابد شما هم جمله معروف "آدم برای بچه اش همه کار می کند!" را زیاد شنیده اید!قطعا معنی این جمله این نیست که فرد صاحب فرزند شده پزشکی خواهد خواند تا هم از خود راضی تر شود و هم آینده بهتری را برای بچه رقم بزند!اتفاقا؛ معمولا عکس این قضیه اتفاق می افتد و بیشتر موفقیت ها در دوران مجردی و وقتی دور و بر آدم هنوز شلوغ نشده و او هنوز فرصت نفس کشیدن دارد و مصائب و مشکلات زندگی باعث نشده "زنده ماندن" اولویت نخست و "زندگی کردن" اولویت دوم انسان باشد گوشه چشمی به "معذب!" نشان می دهند!"آدم برای بچه هر کار می کند!" معمولا به این معناست که آنی که در تامین هزینه های معاش و دارو و درمان فرزند درمانده شده و خیال ندارد تا با خودکشی مسئله را فقط برای خودش حل کند دست نیاز به دوست و آشنا و غریبه و بیگانه و کس و ناکس دراز کرده و وامی، که پشتوانه ای برای پرداخت آن ندارد، را تقاضا می نماید!"آدم برای بچه اش هر کار می کند" یعنی انسان برای زنده ماندن بچه و یا مهیا کردن شرایط خوب زندگی برای وی از دیوار خانه مردم بالا نرفته و در عوض از روش های جدید و مدرن دزدی و اختلاس و خلاف، که احتمال گیر افتادن افراد را به صفر می رسانند، به بهترین وجهی بهره برداری می کند!ساده ترین حالت را می توان در این دید که آقای مدیر برای اینکه آب توی دل بچه تکان نخورد حقوق پرسنل را سر برج پرداخت نکرده و با قرار دادن کلیه کارکنان، که ممکن است تعداد آن ها به 1000 و 2000 نفر برسد، در یک کفه و بچه ای که به دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 17 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1402 ساعت: 19:07

بسیاری از دانشجویان و دانش آموختگان رشته های بهداشت محیط و محیط زیست با کتب نگاشته شده یا ترجمه گشته توسط مهندس مرتضی حسینیان آشنا هستند؛ اما در میان آن ها من این اقبال را داشتم که در سال های کاری از نعمت همکاری با ایشان بهره مند بوده و از این بابت مشعوف باشم.داستان آشنایی من با این متخصص بزرگ صنعت آب و فاضلاب اینطور بود که روزی، به توصیه یک همکار خوب، به شرکت فرپاک رفته پس از مصاحبه با جناب مدیر عامل مبلغ بالایی را به عنوان حقوق درخواستی، در برگه استخدام، درج کردم. چند روز بعد، مهندس حسینیان زنگ زده و بسیار گرم و صمیمی "تخفیف نمی دهی؟" گفت.مگر می شد تخفیف نداد؛ وقتی مخاطب مهندس حسینیان باشد و اینطور شد که سال ها میز من چسبیده به میز این کارشناس زبده بود!مهندس حسینیان کتاب های بسیاری دارند که مورد استفاده علاقمندان به حوزه های تخصصی آب و فاضلاب می باشند.بعضی ها از بار علمی کتب مهندس حسینیان ایراد گرفته اند!؟دوستی در این باره می گفت که ظاهرا حضرات فراموش کرده اند که زمانی ایشان دست به تالیف و گردآوری و ترجمه کتب ارزشمند علمی زده اند که اینجور کتاب هایی اصلا وجود "داخلی" نداشت و برای همین بود که علاقمندان برای کتاب های ایشان سر و دست می شکستند.مقایسه کتب جدید با کتاب های ایشان به این می ماند که شما هواپیماهای جدید را با مصنوعات برادران رایت مقایسه کرده و رای به بهتر بودن جدیدی ها بدهید!مهندس حسینیان دختری داشتند که همکار ما بود.جالب است که هم حقوق و مزایای این دختر به حقوق و مزایای ما می مانست و هم اخلاق و رفتار و کردار او به کسی که با یکی از سهامداران شرکت نسبت دارد نمی مانست!نمی دانم آن موقع ها "آقا زادگی" مد نبود، یا مهندس حسینیان ترجیح می داد در عوض اینکه فرزند را "آقازا دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1402 ساعت: 19:07

مرد به دوستش گفت: "بچه هایت چکاره هستند؟"دوست جواب داد: "اولی پزشک است، دومی مهندس، سومی معلم و چهارمی دزد!"مرد با عصبانیت گفت: " چهارمی دزد است؟ از وجودش خجالت نمی کشی؟ از خانه بیرونش نمی کنی؟"دوست با خونسردی پاسخ گفت: " اتفاقا از او بیشتر از باقی بچه ها راضی هستم، چون خرج بقیه را هم فرزند چهارم می دهد. بقیه بچه هایم بیکار هستند!"قطعا؛ مطلب بالا لطیفه است. با این حال؛ در همین لطیفه رگه هایی از واقعیت جامعه نهفته است!مردی که به دزدی فرزند چهارم افتخار می کند( چاره دیگری هم دارد!؟) باید بداند که اگر یک فرزند بیکار بیشتر نداشت می توانست با صرفه جویی های لازم و ضروری و اینور و آنور زدن و به دست آوردن شغل دوم یا کار پاره وقت، زندگی خود و اهل و عیال را، به زحمت هم شده، اداره کرده و نیاز نداشته باشد که پز دزدی یکی از اعضای خانواده را بدهد!موضوع بالا مورد توجه مسئولین و دولتمردان هم قرار گرفته و برای همین است که برای جورتر در آمدن دخل و خرج پر اولادها، برای ان ها، انواع و اقسام مشوق های فرزند اوری( با فرزند پروری فرق دارد!) در نظر گرفته می شود.ظبیعی است به تبعیت از "پولی که یک آدم خوشبخت پیدا می کند همان پولی است که یک آدم بدبخت گم کرده است" مشوق های پر اولادها جز از طریق پایمال شدن حق و حقوق کم اولادها، که خود را در هزینه های دارو و درمان و آموزش و پرورش و بهداشت و درمان و ... نشان می دهد، صورت نمی پذیرد!جدا از این رفتار غیر عادلانه، باید به این نکته توجه داشت که پول بیشتر بابا و مامان جبران کننده وقتی که آن ها باید به مراقبت و تعلیم و تربیت و رفع دیگر نیازهای مادی و معنوی فرزند اختصاص دهند نیست و به همین دلیل است که زن و شوهرهایی که هر دو شاغل هستند تنها با هماهنگی یکدیگر و کمک دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 17:10

فرارو مطلبی از تختی را منتشر کرده بود که عنوان آن "اگر طلاق می داد تختی نبود و اگر طلاق نمی داد هم تختی نبود" بود!از آنجا که در تمام سال های پس از پیروزی انقلاب مسئولین و دولتمردان سعی کرده بودند خودکشی تختی را قتل حکومتی جلوده دهند، مطلب برایم جالب بود و لذا وفق "آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند" این نوشته را در یکی از شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشتم.نظر به اینکه "مادر" هم در این شبکه عضویت داشت بطور خصوصی به من پیام داد که پست بدی گذاشته ام و اعضای شبکه ممکن است گمان کنند که هدف از گذاشتن این پست رونمایی از زندگی خصوصی خودم بوده است!"مادر" همیشه اهل گوشه و کنایه و به در زدن تا دیوار شنیدن بوده واست؛ اماعلیرغم شناخت نصف و نیمه ای که از من داشته( باور نکنید که مادرها بچه ها را از خودشان بهتر می شناسند!) هیچوقت متوجه نشده که من اینگونه نیستم و ترجیح می دهم اگر حرفی دارم آن را رک و راست، بی آنکه دیگران را در شناخت "منظور" سرگشته کنم، ادا نمایم!یاد عزیز نسین به خیر! داستان طنزی در باره حرف زدن های با گوشه و کنایه دارد که بسیار شبیه ماجراهایی که برای ما ایرانی ها رخ می دهند است. متاسفانه؛ سال ها از زمانی که داستان را خوانده ام می گذرد و لذا فقط کلیت ماجرا در خاطرم باقی مانده است.در بخشی از این خاطرات( اگر درست به یاد بیاورم) با ماجرای زن و مردی روبرو می شویم که به دلیل اینکه سر بزنگاه روابط خود را لو داده و گیر افتاده اند مجبورشده اند که به زور تشکیل خانواده دهند و همیشه، نه گاه گاهی، زیر یک سقف زندگی کنند!در مجلس میهمانی که این آقا و خانم حاضر هستند پسر کنجکاوی است که در حضور جمع سوالات خود را از بابا و مامان می پرسد! او بی آنکه از ماجرا مطلع باشد معنی "سر بزنگاه" دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 17:10

گاهی در آستانه بازنشستگی( و به قول بعضی ها "با زن نشستگی!") و در حالی که هشتی گروه نه دارم و دخل و خرجم به هم اصلا نمی خورند( خرجم دخلم را می آورد!) به این فکر می کنم که کدام کار را باید می کردم و چه فعالیتی را نباید انجام می دادم تا وضعم به از این باشد و می توانستم، به دور از مسائل حاشیه ای و خلاف قانون، اوضاع و احوال مالی به مرتب خوبتری را برای خود رقم بزنم!اصلا فکرش را هم نکنید که پاسخ را باید در "لیاقت و شایستگی بیشتر" که خود را در دانش و تجربه نشان می دهد جست، زیرا هم "مدرک" و "مقطع" فارغ التحصیلی چندان نشانی از "سواد" دانش آموخته! ندارد و هم تجربه از نظر بسیاری از کارفرماها جز به معنای 30 سال تکرار یک اشتباه و کار غلط نیست!افزایش حقوق گاهی از "نیاز" کارفرما بر می خیزد و روی این اصل "نیاز سنجی" عنصری بایسته برای آن هایی که می خواهند سر کار بروند می باشد.مثلا، وقتی قرار شد چند روزی دز دفتر اهواز بوده و کارهای محوله را انجام دهم، دفتر به شدت کمبود نیروی خوب داشت، و آقای رییس در جهت از دست ندادن من خواست شرایط "ماندگاری" خود را بیان کنم، برای اینکه از شرش راحت شوم "60 هزار تومان ماموریت ثابت می گیرم و می مانم" گفتم( آن موقع ها بیست هزار تومان در ماه حقوق می گرفتم)باورکردنی نبود، اما صبح روز بعد فکسی از تهران مبنی بر قبول درخواست من مخابره شد و موجب گشت در عوض "چند روز" چند ماهی میهمان اهواز و مردمان خونگرم و مهربانش شوم.داستن قدر خود هم از چیزهایی است که موجبات تغییر دیدگاه و نگرش روسا و مدیران را فراهم آورده و یکی از عوامل افزایش حقوق من در سال های دور بوده است!برای همین، وقتی مدیران و مسئولین جدی جدی متوجه شدند که عزم خود را برای استعفا و رفتن جزم کرده ام 17 هزار تومان دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 17:10

کودکی های من به دوران "تخته سیاه" بر می گردد. آن موقع ها ما مبصر داشتیم که یکی از وظایف او این بود که تخته را به دو قسمت تقسیم کرده و اسامی خوب ها و بدها را در بخش مربوط به خود بیاورد.خوب یادم هست که خوب و بد بودن توفیری به حال ما نمی کرد؛ یعنی نه بد بودن از نمره انضباط ما می کاست و نه خوب بودن باعث می شد معلم ما را بیش از بقیه تحویل بگیرد.با همه این احوال؛ خوب بودن حس خوبی به ما می داد و باعث می شد در روزی که در زمره خوب ها ثبت شده بودیم از خوشحالی سر به آسمان بساییم.سال ها گذشت و من در دوره ای از زندگی سر از کار "پسماند" در آوردم.به این مناسبت، در یکی از شهرک ها غرفه ای درست کردم که بعدها "غرفه خوددریافت" نام گرفت.این غرفه اهالی را قادر می کرد پسماندهای خشک خود را تفکیک کرده و، مثلا، کاغذ را در قسمت مخصوص پلاستیک نریزند.جهت تشویق اهالی؛ نقشه شهرک را ترسیم کرده و خانه های خوب، که ساکنین آن ها کار تفکیک پسماند می کردند، را با رنگ سبز مشخص کردم. بعد هم نقشه را در روی غرفه، جایی که در معرض دید عموم باشد، نصب کردم.با وجودی که خوب ها انگشت شمار بودند، وقتی یکی از آن ها نزد من آمد و با قدرشناسی زائدالوصفی گفت که چقدر از اینکه "خانه خوب" دارد خوشحال است، متوجه شدم که چه کار درستی صورت داده ام.در مورد تنبیه هم خاطره ای دارم که بیان آن خالی از لطف نیست:بچه ها نبودند و جهت انجام حساب و کتاب، آبدارچی شرکت، که با سواد بود، را به خدمت گرفته بودم.مدیر بخش که ماجرا را دید مرا برای پاره ای توضیحات به دفتر خود فراخوانی کرد.در آنجا به من گوشزد "تکرار نشود" را کرد و در توضیح "آبدارچی که ماشین حساب دست بگیرد دیگر چای دم نمی کند" را آورد!گذر زمان به من نشان داد که چقدر تنبیه در خفا و تشویق جلو دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 13:27

بعضی ها تمایل دارند فقط با اقربا و دور و بری ها معاشرت داشته باشند! آن ها از میان همسایه ها و دوستان و آشنایان همسر اختیار می کنند، خریدهای خود را از سوپری و بقالی سر کوچه انجام می دهند و برای کوتاه کردن و اصلاح و آرایش و پیرایش موی سر و ناخن از محله خارج نمی شوند.متاسفانه، من هم چنین آدمی هستم و به همین دلیل فقط وقتی مکانیک نزدیک خانه گند اساسی به ماشین شخصی من زد به فکر افتادم که از دور دست ها کمک بگیرم!با چرخی در اینترنت و کمک گیری از نشان، در ساعت 9 شب دیشب، متوجه شدم که 15-16 کیلومتر باید رانندگی کنم و بیست دقیقه ای در راه باشم تا خود را به "تعمیرگاه تخصصی گل" برسانم.بیست دقیقه رانندگی در 9 شب به معنی یکساعت رانندگی در 9 صبح بود و برای همین وقتی نشان در ساعت 9 صبح مرا مطلع کرد که در این ساعت هم همان بیست دقیقه رانندگی را در پیش دارم به فکر این افتادم که بعضی مسیرهای دور چندان هم دور نیستند!هزینه کم مکانیک، در مقایسه با مکانیک های محله ما، مزید علت شد تا به این موضوع که "دور و بری ها همیشه بهترین ها نیستند!" بیشتر بیندیشم. شما عقیده ای غیر از این دارید!؟ + نوشته شده در سه شنبه نوزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 12:49 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 13:27

همیشه گفته شده که نابیناها قادر به دیدن افراد بینا نیستند.این حرف درست است، اما گاهی فراموش می شود که در بسیاری از مواقع این بیناها هستند که نمی توانند افراد نابینا را، آنطور که هستند، مشاهده نمایند.در این باره خوب یادم است که در سال های نخستین کاری همکار نابینایی داشتیم که تلفنچی شرکت بود.انصافا بچه خوب و مهربانی بود و با همه هم خوب گرم می گرفت و اخت می شد.یادش داده بودند و یا عادت کرده بود که شنیده ها را زیاد به دل نگیرد. شاید به همین دلیل بود که وقتی یکی از همکاران اشتباه کرده و موقع صحبت از فیلم و سریال از او سوال "شعله رو دیدی؟" را پرسید، وی بی آنکه ناراحت شود، و یا به روی خود بیاورد که ناراحت شده است، پاسخ "مشتی! دیدی چیه!؟ بگو شنیدی؟" را داد!یکبار هم من موقع استفاده از سرویس بهداشتی دسته گل آب دادم.ماجرا اینطور بود که چون فقط قصد شستن دست و روی خود را داشتم در سرویس بهداشتی را نبستم تا دیگران با "مشاهده" من از ورود خودداری کنند.همکار نابینا، که عادت داشت در باز را نشانه "کسی داخل نیست" بگیرد متوجه حضور من نشده و وارد سرویس شد.به مجرد ورود او، با هول و هراس، اعلام وجود کردم؛ اما این او بود که در عوض من عذر خواسته و از سرویس خارج شد! + نوشته شده در چهارشنبه بیستم دی ۱۴۰۲ ساعت 18:51 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 13:27

راننده اسنپ گفت: "امثال شما را زیاد دیده ام"پاسخ دادم: "خوشبختانه، من امثال شما را زیاد ندیده ام، چون در غیر اینصورت تا الان دیوانه شده بودم"راننده اسنپ گفت: من وقت اضافی ندارم تا با شما سر و کله بزنم!در پاسخ، در حالی که جواب دندان شکن "راست میگی! بدو که عمل جراحیت دیر می شود و هر آن است که مریض فوت کند!" به ذهنم آمد، هیچ نگفتم و اجازه دادم " حرفی برای گفتن ندارد!" به ذهن او خطور کند!بعد از پایان مکالمه بارها و بارها "کاش گفته بودم!" به ذهنم آمد و بارها و بارها جواب "خوب شد نگفتم" را به مخیله راه دادم!متاسفانه؛ ما ایرانی ها در عوض "تناسب جرم با کیفر"، در بیشتر مواقع، "کلوخ انداز را پاداش سنگ است" را آویزه گوش ساخته ایم و برای همین است که در بسیاری جر و بحث های خانوادگی و غیر خانوادگی در عوض اینکه بیش از هر چیز "دفاع از خود و حقانیت خویش" را جدی بگیریم در تلاش این هستیم که هر جور شده شخصیت طرف مقابل را له و لورده کنیم و هر چه از دهنمان بیرون می آید را نثار وی نماییم؛ بی آنکه دست کم در مورد اقربا گوشه چشمی به بیت زیر داشته باشیم:"کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی شوی ز کرده پشیمان، گره توانی بست!" + نوشته شده در دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 17:24 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1402 ساعت: 13:18

با همکاران بر سر این بحث کردیم که راننده ای که به دلیل خواب آلودگی، سرعت غیر مجاز و یا لایی کشیدن تصادف شدید کرده و جان خود را از دست داده، شاید، مستحق مرگ بوده باشد، اما واقعا چرا باید سرنشینانی که هیچ کدام از خطاهای سه گانه فوق را مرتکب نشده اند زن و فرزند و سایر اعضای خانواده و نزدیکان و اقربا و خویشاوندان را، با چشمان خیس و خیال واهی، تا دم مرگ چشم انتظار بازگشت خود باقی بگذارند!بر عکس همکاران، شدیدا به این معتقد هستم که مسافران بیگناهی که به دلیل تصادف منجر به فوت، جوانمرگ می شوند را هم نباید کاملا بری از خطا و اشتباه محسوب کرد. علت؟! عرض خواهم کرد:حتما شما هم از زبان سرنشینانی که از یک تصادف شدید جان به سلامت در برده اند اصطلاح "یک هو خوابش برد!" را شنیده اید!واقعیت، اما، غیر از این است و بیشتر راننده هایی که به دلیل "خواب" و "چرت" در زمان و مکان نامناسب تصادف شدید کرده اند، قبل از تصادف شدید، چشمه هایی که کاملا نشان دهنده "خواب آلودگی" آن ها بوده است از خود نشان داده اند!معمولا در چنین مواردی مسافرین در عوض بیان "بزن کنار پیاده شم" و با مجبور کردن راننده به اینکه نیم ساعتی استراحت کرده و بعد راه بیفتد، فقط دیررسیدنی که بهتر از هرگز نرسیدن است را "غیر قابل تحمل" دیده و با فکر کردن به "هزار کار و زندگی داریم" در گمان باطل "راننده چرتی هم می تواند مسافر را سالم به مقصد برساند" فرو می روند!در مورد سرعت غیر مجاز و لایی کشیدن های وحشتناک هم نحوه برخورد مسافرین بهتر نیست و جدا از اینکه برخی از مسافرین با مشاهده این چشمه ها با بیان "بابا دمت گرم!" و "تو دیگه کی هستی!" و "ایول به دست به فرمونت!"، راننده را مجاب می کنند که بیشتر گاز بدهد و خفن تر لایی بکشد، مسافرین بی سر و زبا دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1402 ساعت: 13:18